- ۰ نظر
- ۱۹ اسفند ۹۱ ، ۲۳:۳۵
من همه افتاده حالم، حالم اصلا خوب نیست
در کنار یار خواهم مانم و مطلوب نیست
یار من افتاده می خواهد؟ چه کارش آیدم
در همه حال و مناقب ترکه های چوب نیست
در کلاس درس او حاضر بدم، غایب شدم
غیبت بی علت من عاقبت محسوب نیست
رکعتی از عشق بر جانم بخواندم،لیک دوست
داند این دولّا شدن بر کار ما محجوب نیست
ذکر تسبیحم شده العفو و العفو ای خدا
توبه بر لب می کنم لیکن دلم منصوب نیست
راه خود را می روم اما نمی دانم کجا
راه ها بر من نشانی از دل محبوب نیست
گویم اینک از تو و عشق و صفای دل ولی
دل به دریا می زنم ؛ این دل دگر مقلوب نیست
هر چه بود از وادی قرب تو بر ما می نمود
گشتم اما کوچه گردی، بر من آخر خوب نیست
دوش از بهر تو بر من گل و میخانه بسوخت
کار ما در جا کسادی گشت و دل سرکوب نیست
سربه سامان تو دارم، ای سر و سامان ما
حاجتی جز تو ندارم، ای همه درمان ما
بر من حاجت روا آندم که حاجت روی داد
هست واجب شکر ایزد، برزبان و جان ما
روح افزا شد نسیم دلنواز کوی تو
چهره غم را زدود و شادمان دوران ما
مدح روی تو همه شعر و فسانه بیش نیست
گرنبینم روی تو، شیطان شده مهمان ما
گه به چشم ظاهر و گاهی به چشم دل تورا
سیر دیدن می توان کرد و مزید ایمان ما
خوب رویم راه و رسم خوبی از من کم مکن
من همی در غربت و قربت مراد خان ما
اکسیر عشقی سازم، اینک از برای توست
مهر و صفا و قلب پاکی در سرای توست
تو خود نیاز بر هیچ فرمولی نخواهی داشت
فرمول این اکسیر جایش در هوای توست
بین هر کسی بی عشق زییَد لا جرم مردست
این مدعیان راببین، آخر چه جای توست
فرهاد و شیرین زنده اند و در کنار ما
مجنون ِلیلی عاقبت جانش سزای توست
گمگشته باشد عشق جایش در میان ما
گر هم نوایی باشد، این نای و نوای توست
با هر کسی خواهد که داند عشق و اکسیرش
گو عشق پاک ذات او، راه رهای توست
من به یاد غم آرام تو نآرام شدم
پای در کوی تو ننهاده که بردام شدم
ای خوشا مطلع شعری که سرآغاز دهی
بال بر اوج جهان گیری و پرواز دهی
ور نه هر شعر و فسانه که به یادم افتد
دست در عاقبت کار که زارم افتد
دل به دلداری لطف تو همه خوش داریم
غم جگر سوزد و اشکی به طراوش داریم
گر بیایی و ببینی و نباشم به جهان
چون تو باشی بجهانی، همه جانم به جهان
تو جهانی! به فدایت همه روح و همه جان
بگذر، از سخن ِیاوه و بی جا و مکان